2313621
pas=========2313574
2313621
pas=========2313574
تو شوخی....زیبایی بودی که خداوند با من کرد!زیبا بود اما فقط
یک شوخی بود....و حالا تو بی تقصیری خدایت هم بی تقصیر است
تنها من تقصیرکارم که تاوان جدی گرفتن این شوخی را پس میدهم....
موهای یک زن خلق نشده
برای پوشانده شدن
یا برای باز شدن در باد
یا جلب نظر
یا برای به دنبال کشیدن نگاه
موهای یک زن خلق شده
برای عشقش
که بنشیند شانه اش کند , ببافد و دیوانه شود...
عطر مو های یک زن فراموش شدنی نیست!
وقتي خدا مي خواست تو را بسازد
چه حال خوشي داشت،
چه حوصله اي ! اين موها، اين چشم ها .... خودت مي فهمي؟ من همه اين ها را دوست دارم.
دوست دارم یه بار بشینم موهاتو شونه کنم
یه چند تارش بریزه .بگم اینارو میبینی ؟؟؟
بگی اره ..!!!
منم بگم با همه دنیا عوضش نمیکنم
دنیــــا فهمـید خیلی حــقیر است وقتی گفتم :
یک تارمــوی "تــــــــــ♥ـــــــو " را به او نمیدهم...
کمی عوض شدم؛
دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم؛
به کسی تکیه نمیکنم .؛
از کسی انتظار محبت ندارم؛خودم بوسه میزنم بر دستانم ؛
سر به زانو هایم میگذارم و سنگ صبور خودم میشوم…
چقدر بزرگ شدم یک شبه ... !!!
وقتی مرا بغل میکنی ...
چنان جاذبه ی آغوشـــــت ..
به جاذبه زمین غلبـــــه میکند ...
که روحم به پــــرواز در می آید .. !!
"دلــــــم یه بغل ســــــــــــِفت میخواد"
خدایا آدم های گلی ای که ساخته ای همه سنگ شده اند...
باران کافـی نیست...
ابراهیمت را بفرست!!
دلم میخاد وقتی بعد از این همه سال دوری و جدایی و دلتنگی حسرت……
وقتی به عشقم رسیدم برم بزنم رو شونه ی خدا بگم صبرو حال کردی!!
بعضی وقت ها خداحافظ
یعنی : نذار برم …
یعنی : برم گردون..
یعنی : سفت بغلم کن.. و
سرمو محکم بچسبون به سینه ات و
بگــــــــــو :
خداحافظ و کوفت ..
خداحافظ و زهر مار..
بیخود کردی میگی..
خداحافظ !
دفعه آخرت باشه !!
مال خودمی!!
یه میز هرچقدرم که گرون قیمت و شیک و سلطنتی باشه اگه ۴تا پایه ش مثل هم و یه اندازه نباشن میز نمیشه …
کسی رو پیدا کن که پایه ات باشه !
دل کندن از اون همه عشقی که به تو داشتم
منو به جایی رسوند که حالا ،
تو چشمای یکی دیگه زل بزنمو بگم:
عاشقمی؟!! خب به درک…!!
هَمیـــشه بـاید کســـی باشد
تا بغــض*هایت را قـبل از لرزیدن چــانه ات بفهمد…..
آهای فلانـــــــی… بــفــهــم!!!
گرگ ها همیسه زوزه نمیکشند…..
گاهی میگویند دوستت دارم و زودتر از آنکه بفهمی بره ای.میدرند خاطراتت را……
وتو میمانی باتنی که بوی گرگ گرفته…..
آخه تو که از دستش ندادی
تو که آغوشش رو داری
تو که گرمی دستاش رو داری
تو که چشات می بینتش
تو که گوشات صداشو میشنوه
پس الکی نگو درکت می کنم...
این روزها تلخ می گذرد.
دستم میلرزد از توصیفش!
همین بس که نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی،
مثل خودکُشی است،
با تیغِ کُند.
هَــــنوز گـ ـآهــــے…!
مَــــرآ بـ ـه جــــآن تـ ـو قَـــــسَم مـ ـے دَهَـــــند…!
ببـــــین تَـــــنهـ ـآ مَـــن نیســـتَم
کــــ ه رَفتَــــــنَت رآ بــآوَر نمـــــــے کُـــنَم…!
دیوانه ام می کند …!
فکر اینکه .. زنده زنده .. نیمی از من را .. از من جدا کنند !!
لطفا … تا زنده ام بــــــــــــــــــمان